نقد فیلم هری پاتر و سنگ جادو؛ نوستالژی نسل هزاره (به مناسبت 20 سالگی)
به گزارش وبلاگ انجمن گفتگو، روی پرده رفتن هری پاتر و سنگ جادو در سال 2001 بدون اغراق زندگی خیلی از جوانان نسل هزاره (Millennial) را تغییر داد. انتشار فیلم سنگ جادو پاترمانیایی (Pottermania) را که بین قشر کتاب خوان آغاز شده بود، به سطح بی سابقه ای از محبوبیت رساند و باعث شد میلیون ها کودک با دنیای جادویی هری پاتر آشنا شوند و حداقل تا سال 2011 که موعد انتشار آخرین فیلم سری بود، هری پاتر بخش بزرگی از زندگی شان باشد. در برخی موارد، شاید کل زندگی شان.
بعلاوه در کنار هری پاتر، پیروزیت چشمگیر سه گانه ارباب حلقه ها باعث شد آن روی سکه فانتزی مدرن یعنی فانتزی غلیظ و حماسی هم نقل محافل بگردد و این دو در کنار هم موج فرهنگی عظیمی را در اوایل قرن بیست ویکم راه بیندازند که فقط می توان آن را با اسم رنسانس آثار گمانه زن توصیف کرد، رنسانسی که در ایران هم با تمام قدرت حس شد.
از این لحاظ نام پاترمانیا (یا جنون پاتری) واقعاً برازنده جوی بود که بین هواداران هری پاتر در دهه 2000 وجود داشت. وقتی از پاترمانیا حرف می زنیم، از جوگیری مقطعی حرف نمی زنیم؛ از علاقه ای عمیق حرف می زنیم که قلب و روح آدم ها سال ها درگیر آن بود. در مقام مقایسه فقط می توان از بیتل مانیای دهه 60 یا کی پاپ مانیای دهه 2010 نام برد، با این تفاوت که این سطح از علاقه جمعی را نه موسیقی یا ورزش، بلکه ادبیات و داستان به وجود آورده بود و این مسئله خاص ترش نموده بود. قرار داشتن در جو پاترمانیا یکی از عظیم ترین لذت های دوران کودکی و نوجوانی نسل هزاره بود. شاید آیندگان هری پاتر را بخوانند و بتوانند از آن لذت ببرند، ولی نتوانند درک نمایند که چرا یک زمانی اینقدر سر و صدا کرد. متاسفانه این رازی است که فقط نسل هزاره از آن خبر خواهد داشت؛ لذت تجربه یک جوگیری جمعی که فقط یک بار در هر نسل تکرار می گردد.
حالا که به گذشته نگاه می کنیم، نقش کلیدی فیلم هری پاتر و سنگ جادو در به راه افتادن چنین جوی بیشتر به چشم می آید. اگر هری پاتر و سنگ جادو فیلم بدی از آب درمی آمد، یا حتی به خاطر چند ایراد کوچک به دل نمی نشست، این موج فرهنگی به مانع برخورد می کرد و متوقف می شد. هری پاتر در هر صورت پیروزیت خود را بین جماعت کتاب خوان پیدا می کرد، ولی به چنین پدیده فرهنگی متحول نماینده ای تبدیل نمی شد، چون متاسفانه یا خوشبختانه، این روزها برای به راه افتادن موج فرهنگی عظیم به رسانه های تصویری احتیاج است.
بارها دیده ایم که چطور وقتی فیلم اول یک مجموعه عملکردی بی نقص نداشته باشد، طی یک اثر پروانه ای باعث می گردد که فیلم های بعدی هم به مرور ضعیف تر و ضعیف تر شوند تا این که استودیوی فیلمسازی تصمیم بگیرد ساختن دنباله ها را لغو کند. یکی از مجموعه هایی که به این انتها دچار شد، پرسی جکسون بود که از قضا کریس کلمبوس، کارگردان هری پاتر فیلم هایش را کارگردانی نموده بود. فیلم اول علمکرد ایده الی نداشت، بنابراین بعد از فیلم دوم عطای ساختن فیلم های بعدی به لقایشان بخشیده شد. به قول معروف: خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج.
کارگردانی فیلم اول یک مجموعه کار ترسناکی به نظر می رسد. فقط یک تصمیم اشتباه کافی ست تا آثار دیگر مجموعه را برای همواره محکوم به نابودی کنید. اما تصمیم های کریس کلمبوس برای فیلم اول سری هری پاتر به طور کم سابقه ای درست بود. سنگ بنایی که کلبموس در این فیلم بنا نهاد، آنقدر قوی بود که این مجموعه فیلم ها پس از 10 سال و با جابجا شدن بین سه کارگردان دیگر همچنان پیروز باقی ماندند و با وجود حذفیات و تغییرات فیلم های آینده (که اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، به خاطر حجم کتاب ها اجتناب ناپذیر بودند) نظر عمومی این نیست که افتضاحی عظیم به بار آمد.
بازیگرهایی که با شخصیت کتاب یکی شدند
احتمالاً مهم ترین تصمیم درستی که کلمبوس در قبال مجموعه گرفت انتخاب بازیگرها بود. شاید هیچ مجموعه سینمایی اقتباسی دیگری در تاریخ وجود نداشته باشد که انتخاب بازیگرهای آن تا این حد درست باشد، طوری که حتی جزئی ترین شخصیت ها هم از مجذوب کنندهیت برخوردار باشند.
بازیگرهای سنگ جادو ترکیبی از بازیگران تازه کار و ناشناخته و یک سری از تحسین شده ترین و سطح بالاترین بازیگرهای تئاتر و تله تئاتر بریتانیایی است؛ مثل مگی اسمیت (در نقش پروفسور مک گونگال)، آلن ریکمن (در نقش پروفسور اسنیپ)، ریچارد هریس (در نقش دامبلدور) و رابی کالترین (در نقش هاگرید). یکی از شروط جی.کی. رولینگ برای اقتباس کتاب هایش به فیلم این بود که از بازیگران بریتانیایی استفاده گردد و خوشبختانه با مشاهده بازی های عالی بازیگرهای بریتانیایی و جو انگلیسی فیلم متوجه می شویم که علت تاکید رولینگ روی این موضوع چه بود.
از بین بازیگران کودک، دنیل ردکلیف (در نقش هری پاتر)، اما واتسون (در نقش هرماینی گرنجر)، روپرت گرینت (در نقش ران ویزلی) و تام فلتون (در نقش دراکو مالفوی) به شدت به شخصیت شان در کتاب نزدیک اند و آنقدر خوب به نقش شان نشسته اند که راه خود را به تخیل جماعت کتاب خوان هم باز می نمایند و ممکن است به هنگام خواندن کتاب های هری پاتر صورت آن ها را جای شخصیت ها تصور کنید.
کریس کلمبوس به لطف شخصیت صبورش و رابطه خوبش با بازیگران کودک (که احتمالاً موهبتی است که از تجربه او در کارگردانی تنها در خانه 1 و 2 برایش به جا مانده) نقش مهمی در گرفتن بازی خوب از بازیگران کودک در فیلم داشته است. طبق مصاحبه های پشت صحنه همه از کار کردن با کلمبوس راضی بودند و اشاره می کردند که او چیزهای زیادی به بازیگران کودک یاد داد که نه تنها باعث شد از سینما و بازیگری زده نشوند (اتفاقی که برای بسیاری از بازیگران کودک می افتد)، بلکه خودشان هم در آینده به طور حرفه ای این حوزه را دنبال نمایند.
یک اقتباس کم نقص
هری پاتر و سنگ جادو کتاب راحتی برای اقتباس به نظر می رسد، چون ساختار داستانی آن بی نقص است (یعنی نقطه آغاز، وسط و پایانی حساب شده دارد) و آهنگ روایی فوق العاده ای دارد:
1. هری پسری تنهاست و در جهانی آدم های عادی زندگی می نماید. خاله و شوهرخاله اش با او رفتار بدی دارند.
2. هاگرید به طور ناگهانی وارد زندگی او می گردد و به اطلاع اش می رساند که او جادوگر است و او را از جهانی راکد و کسل نماینده خانه خاله اش نجات می دهد.
3. هری در کوچه دیاگون با جهانی جادوگرها از نزدیک آشنا می گردد و دوست های نوش را پیدا می نماید و متوجه می گردد در این جهان یک سلبریتی است.
4. هری به هاگوارتز می رود و به مرور درس های جادوگری یاد می گیرد.
5. در آنجا با خطر در کمین ارباب تاریکی به نام ولدمورت آشنا می گردد و می فهمد که نقطه ضعف ولدمورت شخص خودش است.
6. در انتهای کتاب با ولدمورت روبرو می گردد.
فیلم هم علاوه بر وفاداری به این ساختار (که علت منطقی برای تغییر آن وجود ندارد)، به تمام جزئیات دلچسبی که رولینگ با آن ها جهانیش را پر نموده وفادار مانده است. طراحی ردای رسمی جادوگرها، یونیفورم کوییدیچ، قلعه هاگوارتز و جنگل ممنوعه به حال و هوای اصلی کتاب بسیار وفادار هستند و جو جادویی جهانی کتاب را به برترین شکل ممکن به پرده نقره ای انتقال داده اند.
البته فیلم صد در صد به کتاب وفادار نیست و تفاوت هایی دارد. برخی صحنه ها حذف شده اند: مثل صحنه ای که هری و هرماینی نصفه شب از اتاق شان خارج می شوند تا نوربرت، اژدهای هاگرید را برای چارلی، برادر ران بفرستند؛ یا چیستان معجون در بخش آزمون های پایانی داستان برای رسیدن به اتاق آخر که کوییرل و ولدمورت در آن منتظر هری هستند. برخی از صحنه ها هم جابجا شده اند. مثلاً هری مالفوی را برای اولین بار در کوچه دیاگون می بیند، ولی در فیلم اولین دیدار شان در لحظه ورود به هاگوارتز رقم می خورد. یا مثلاً در صحنه ای که هری و رون و هرماینی برای اولین بار در قطار با هم دیدار می نمایند، نویل لانگ باتم هم بینشان حضور دارد، ولی در این صحنه از فیلم از نویل خبری نیست.
بیشتر تغییرات و حذفیات فیلم نسبت به کتاب آسیب جدی به داستان وارد نمی نمایند و حتی برخی شان از لحاظ سینمایی قابل دفاع اند. مثلاً در صحنه ورود هری به کوچه دیاگون، فضا و صحنه سازی طوری طراحی شده که بیننده غرق جهانی جادویی و عجیب غریب آن گردد و این کار هم به نحو احسن صورت گرفته. اگر در این صحنه مالفوی حضور می داشت و مثل کتاب حرفی تحقیرآمیز درباره هاگرید می زد، به حس جادویی ای که صحنه کوشش دارد خلق کند خدشه وارد می شد. یا مثلاً در صحنه ای که هری و هرماینی و رون برای اولین بار در قطار همدیگر را می بینند، به اسم سه شخصیت اصلی فیلم برجسته می شوند، در حالی که حضور نویل در آن صحنه ممکن بود به انتقال این نکته خدشه وارد کند، خصوصاً برای مخاطب کم سن وسال تر که مخاطب اصلی فیلم است.
به طور کلی هری پاتر و سنگ جادو برترین فیلم هری پاتر به اسم اثر اقتباسی است. البته این شاید مقایسه منصفانه ای نباشد، چون کتاب های هری پاتر به مرور حجیم تر و حجیم تر شدند و طبعاً ساختن فیلم دو ساعته هم ازشان سخت تر شد. از کتاب پنجم به بعد واقعاً هیچ راهی برای ساختن فیلم وفادارانه از کتاب ها ممکن نبود. با این حال، دستاورد اصلی این فیلم نه صرفاً وفادار ماندن به خط داستانی کتاب ها، بلکه بازسازی پرروح وقایع آن است که معیناً پشت آن ذوق و علاقه نهفته بوده است.
فیلمی لبریز از جادو
بیایید یک سوال میلیون دلاری بپرسیم: چرا هری پاتر به این درجه از پیروزیت رسید؟ کتاب و فیلم اول این سری چه ویژگی ای داشتند که باعث شدند میلیون ها آدم از سرتاسر جهان اینطور شیفته جهانی آن شوند؟
با این که می توان جواب این سوال را با یک لیست بلندبالا و فرمول وار داد، ولی این علت ها به طور موردی حق مطلب را ادا نمی نمایند. چون هری پاتر صرفاً اثری نبود که با کیفیت بالایش توجه مخاطب هایش را جلب کند. هری پاتر به طور عمقی و احساسی با مخاطبانش برقرار کرد و آرزوها و خیال بافی هایی در فکر آن ها ایجاد کرد (مثل دریافت نامه از هاگوارتز!) که با فرمول نوشتن داستان خوب نمی توان شرح شان داد.
در نهایت جواب این سوال به مفهوم جادو مربوط می گردد. هری پاتر فضایی جادویی دارد. منظور صرفاً وجود جادو در داستان نیست، بلکه جریان داشتن حس جادو در تار و پود آن است. جهانی جادوگرها تمام آن چیزی است که جهانیی واقعی نیست. حتی شخصیت ها هم همه مجذوب کننده تر و تودل بروتر از معادلی هستند که می شد در جهانی واقعی برایشان تصور کرد، طوری که انگار رولینگ در حال توصیف کهن الگوهای بشری در حالتی است که روزمرگی جهانی واقعی روحشان را خسته و فرسوده ننموده است.
رولینگ به لطف مهارت بالایش در نوشتن دیالوگ های لحن دار و طنازانه کاری نموده که همه شخصیت ها زنده به نظر برسند. از طرف دیگر تعامل ظرافت مندانه آن ها با جهانی جادو باعث شده که هیچ کدام، در عین باورپذیر بودن، شخصیت خشک نداشته باشند. مثلاً اقتصادی ویزلی (مادر ران) همه ویژگی های مادر فداکار خانه دار را دارد، ولی مادر خانه داری که با طلسم های جادویی خانه اش را تمیز می نماید! چطور می توان او را به چشم مادر فداکار خشک وخالی دید؟ جهانی جادویی هری پاتر حتی شخصیت ساده ای مثل او را - که در داستانی واقع گرایانه تیپ شخصیتی ساده می بود - شگفت انگیز، غریب و تازه جلوه می دهد.
کسانی که پشت ساخت فیلم قرار داشته اند، به خوبی از نقطه قوت کتاب خبر داشته اند، چون این جو جادویی در فیلم هم با قدرت تمام پیاده شده است و وجود آن را می توان به دو عامل نسبت داد:
1. موسیقی جان ویلیامز: با فاصله زیاد مهم ترین عامل. ویژگی شگفت انگیز موسیقی، در مفهوم کلی اش، این است که حس وحال یا مفهومی خاص را با چنان دقتی انتقال می دهد که شاید هزاران واژه نتوانند یک دهم قدرتش را داشته باشند. در یکی از ویدئوهای یوتوب آهنگ معروف پدرخوانده شبیه یک یادگاری خانوادگی که نسل به نسل جابجا شده توصیف شد و این توصیف به طور شگفت انگیزی دقیق بود.
استفاده از موسیقی Also sprach Zarathustra برای فیلم 2001 نبوغ آمیز بود، چون این موسیقی با حس به تکامل رسیدن و تعالی همسوست. موسیقی ای که جان ویلیامز برای فیلم ساخته هم در سطح همین آثار کلاسیک، آهنگی است که مفهوم جادو و ذات عجیب و غیرقابل درک اش در آن تجلی پیدا نموده است. ولی موسیقی فیلم فقط به متجلی کردن حس جادو ختم نمی گردد، بلکه در لحظات تجربه تراژدی، ترس و پیروزی هری به طور متناسب اوج می گیرد و فرود می آید.
یکی از صحنه هایی که انطباق پذیری موسیقی با حس صحنه را به خوبی نشان می دهد، صحنه ای است که هری آینه اریزد (Mirror of Erised) را می بیند. وقتی هری در حال حرکت به سمت در اتاق است، موسیقی حالت دلهره آور و ترسناکی دارد. وقتی هری آینه را از دور می بیند، موسیقی حالت مرموز به خود می گیرد. وقتی هری جلوی آینه می ایستد و پدر و مادر خود را در آن می بیند، تم اصلی فیلم (Hadwigs Theme) به شکلی تغییریافته پخش می گردد که از شدت غم انگیز بودن ممکن است کاری کند اشک در چشم هایتان حلقه بزند.
2. گریم شخصیت ها و عناصر غیر CGI: گریم شخصیت ها و هر جلوه ویژه ای که در فیلم به صورت دستی پیاده شده، بسیار با حال وهوای کتاب متناسب است. از بین شان می توان به گریم گابلین های بانک گرینگاتز و پروفسور فلیت ویک (Filius Flitwick) اشاره نمود که بازیگر هر دو وارویک دیویس است. طراحی کوچه دیاگون دقیقاً همان چیزی است که باید باشد: بازار شام مخصوص جادوگرها و طراحی هاگواتز و سوراخ سمبه ها و دخمه ّهای آن دقیقاً مناسب قلعه ای است که هزار سال قدمت دارد. نمایی از فیلم که در آن شاگردان نو با قایق در حال حرکت به سمت هاگوارتز هستند، یکی از زیباترین نماهای کل هشت فیلم است و به خوبی این نکته را انتقال می دهد که ما در حال ورود به جهانیی هستیم که تا به حال مثل و مانندش را ندیده ایم.
با این حال، نقطه ضعف فیلم که با گذر زمان تاریخ انقضای خود را نشان داده، جلوه های ویژه CGI فیلم است. از صحنه کوییدیچ فیلم معین است که صنعت سینما هنوز برای انسان های تماماً CGI آماده نبوده است. شخصیت های CGI فیلم مثل ترول داخل دستشویی، قنطورس های جنگل ممنوعه و البته ولدمورت پس کله پروفسور کوییرل همه مصنوعی به نظر می رسند و انگار از میان پرده بازی های ویدئویی همان دوران بیرون آمده اند. البته هیچ کدام در حدی بد نیستند که تجربه تماشا فیلم را خراب نمایند.
این آنالیز از دید کسی نوشته شده که دوران کودکی و نوجوانی اش با هری پاتر گذشته و فیلم هری پاتر و سنگ جادو هم عامل آشنایی اش با این مجموعه بوده است. از این نظر شاید مطلب با دید عینی و بی طرفانه نوشته نشده باشد. به هرحال وقتی یک اثر تفریح بخشی از زندگی شما باشد، آنالیز عینی آن خیانت به حس هایی به نظر می رسد که در شما ایجاد نموده. با این حال، با این که بیست سال از انتشار فیلم گذشته، هنوز هیچ آنالیز بازنگرانه معروفی منتشر نشده که فیلم را بکوبد و پیروزیت آن را زیر سوال ببرد.
هنوز که هنوز است، همه کسانی که آن را دیده اند، در اینترنت به نیکی از آن یاد می نمایند و حتی یکی از نظرات عمومی در خصوص فیلم های هری پاتر این است که دو فیلم اول سری، به کارگردانی کلمبوس، جادویی ترین فیلم های مجموعه هستند و از فیلم سوم به بعد فیلم ها جهت دیگری را در پیش گرفتند که با توجه به تاریک تر و پیچیده تر شدن داستان اجتناب ناپذیر بود، ولی خب نمی توان از هواداران مجموعه انتظار داشت که گاهی دلتنگ فضای دو فیلم اول و نوستالژی عمیق نهفته در آن نشوند. خوشبختانه هری پاتر و سنگ جادو و میراث آن، پس از گذر بیست سال، همچنان به قوت خود باقیست و همچنان تماشایی به جای مانده است.
نقد فیلم هری پاتر و سنگ جادو دیدگاه نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ انجمن گفتگو مگ نیست.
منبع: دیجیکالا مگ